• 8 ماه پیش

  • 7

  • 03:29

غزل هفتاد و نهم - در دلکده بنشستی

پانصد غزل - بخش سوم - صد غزل از دیوان غزلیات شمس
0
توضیحات

در دلکده بنشستی


غزل شمارهٔ ۲۵۸۴


ماییم در این گوشه پنهان شده از مستی

ای دوست حریفان بین یک‌جان شده از مستی


از جان و جهان رَسته چون پسته دهان بسته

دم‌ها زده آهسته زان راز که گفتستی


ماییم در این خلوت غرقه شده در رحمت

دستی صنما دستی می‌زن که از این دستی


عاشق شده بر پستی بر فقر و فرودستی

ای جمله بلندی‌ها خاک در این پستی


جز خویش نمی‌دیدی در خویش بپیچیدی

شیخا چه تَرَنجیدی بی‌خویش شو و رستی   


بربند درِ خانه، منمای به بیگانه

آن چهره که بگشادی و آن زلف که بربستی


امروز مکن جانا آن شیوه که دی کردی

ما را غلطی دادی از خانه برون جستی


صورت چه که بربودی در سر برِ ما بودی!

برخاستی از دیده در دلکده بنشستی


شد صافی بی‌دُردی عقلی که تُوَش بردی

شد داروی هر خسته آن را که تُوَش خستی!


ای دل برِ آن ماهی زین گفت چه می‌خواهی؟

در قعر رو ای ماهی گر دشمن این شستی!


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads