ای وصل تو اصل شادمانی
غزل شمارهٔ ۲۷۵۶
ای وصل تو اصل شادمانی
کان صورتهاست وین معانی
یک لحظه مبُر ز بنده که نیست
بی آب سفینه را روانی
من مُصحَف باطلم ولیکن
تصحیح شوم چو تو بخوانی
یک یوسف بیکس است و صد گرگ
اما برهد چو تو شبانی
هر بار بپرسیام که چونی؟
با اشکم و رویِ زعفرانی!
این هر دو نشان برای عام است
پیشت چه نشان چه بینشانی!
ناگفته حدیث بشنوی تو
ننوشته قباله را بخوانی
بی خواب تو واقعه نمایی
بی آب سفینهها برانی
خاموش ثنا و لابه کم کن
کز غیب رسید لن ترانی!
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است