روی تو چو نوبهار دیدم
غزل شمارهٔ ۱۵۴۸
روی تو چو نوبهار دیدم
گل را ز تو شرمسار دیدم
تا در دل من قرار کردی
دل را ز تو بیقرار دیدم
من چشم شدم همه چو نرگس
کان نرگس پرخُمار دیدم
در عشق رَوَم که عشق را من
از جمله بلا حصار دیدم
از مُلک جهان و عیش عالم
من عشق تو اختیار دیدم
خود مُلک تویی و جان عالم
یک بود و منش هزار دیدم
من مُردم و از تو زنده گشتم
پس عالم را دو بار دیدم
ای مطرب اگر تو یار مایی
این پرده بزن که یار دیدم
در شهر شما چه یار جویم؟
چون یاری شهریار دیدم
چون در بر خود خوشش فشردم
آیین شِکرفشار دیدم
بس کن که ملول گشت دلبر
بر خاطر او غبار دیدم!
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است