شراب شیرۀ انگور خواهم!
غزل شمارهٔ ۱۵۴۵
شراب شیرۀ انگور خواهم
حریف سرخوش مخمور خواهم
مرا بویی رسید از بوی حلّاج
ز ساقی بادۀ منصور خواهم
ز مطرب نالۀ سُرنای خواهم
ز زُهره زاری طنبور خواهم
چو یارم در خرابات خراب است
چرا من خانۀ معمور خواهم؟
بیا نزدیکم ای ساقی که امروز
من از خود خویشتن را دور خواهم
مرا در چشم خود ره ده که خود را
ز چشم دیگران مستور خواهم
یکی دم دست را از روی برگیر
که در دنیا بهشت و حور خواهم
اگر چشم و دلم غیر تو بیند
در آن دم چشمها را کور خواهم
ببستم چشم خود از نور خورشید
که من آن چهرۀ پرنور خواهم
چو رنجوران دل را تو طبیبی
سزد گر خویش را رنجور خواهم
چو تو مَر مُردگان را می دهی جان
سزد گر خویش را در گور خواهم
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است