• 10 ماه پیش

  • 2

  • 02:12
توضیحات

 سودای دل


غزل شمارهٔ ۱۳۴۶


رفت عمرم در سر سودای دل

وز غم دل نیستم پروای دل


دل به قصد جان من برخاسته

من نشسته تا چه باشد رای دل


دل ز حلقۀ دین گریزد زانک هست

حلقۀ زلفین خوبان جای دل


گرد او گردم که دل را گرد کرد

کو رسد فریادم از غوغای دل


خواب شب بر چشم خود کردم حرام

تا ببینم صبح‌دم سیمای دل


قد من همچون کمان شد از رکوع

تا ببینم قامت و بالای دل


آن جهان یک تابش از خورشید دل

وین جهان یک قطره از دریای دل


لب ببند ایرا به گردون می‌رسد

بی‌زبان هیهای دل هیهای دل


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads