گهی گل بویم و گه خار چینم!
غزل شمارهٔ ۱۵۲۱
من از عالم تو را تنها گزینم
روا داری که من غمگین نشینم؟
دل من چون قلم اندر کف توست
ز توست ار شادمان و گر حزینم
بهجز آنچ تو خواهی من چه باشم؟
بهجز آنچ نمایی من چه بینم؟
گه از من خار رویانی گهی گل
گهی گل بویم و گه خار چینم
مرا تو چون چنان داری چنانم
مرا تو چون چنین خواهی چنینم
در آن خُمیّ که دل را رنگ بخشی
چه باشم من چه باشد مهر و کینم؟
تو بودی اول و، آخِر تو باشی
تو بِه کن آخِرم از اولینم
چو تو پنهان شوی از اهل کفرم
چو تو پیدا شوی از اهل دینم
بهجز چیزی که دادی من چه دارم؟
چه می جویی ز جیب و آستینم؟
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است