• 8 ماه پیش

  • 6

  • 03:50
توضیحات

 بوی بهار می‌رسد


غزل شمارهٔ ۵۴۹


آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد

مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد


راه دهید یار را آن مه ده‌چهار را

کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد


چاک شده‌ست آسمان غلغله ای‌ست در جهان

عنبر و مُشک می‌دمد سَنجَق یار می‌رسد


رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد

غم به کناره می‌رود مَه به کنار می‌رسد


تیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رود

ما چه نشسته‌ایم پس شه ز شکار می‌رسد


باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند

سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد


خلوتیان آسمان تا چه شراب می‌خورند

روح خراب و مست شد عقل خُمار می‌رسد


چون برسی به کوی ما خامشی ا‌ست خوی ما

زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می‌رسد


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads