چند روز پس از آن که پیرمرد نورانی نامۀ لیلی را برای قیس می برد، سلیم دایی قیس به سراغش می رود. او از جمله کسانی است که قیس را بسیار دوست دارد و پیوسته به سراغ او می رود و برایش غذا و لباس می برد و جویای حالش می شود.
این بار که سلیم به دیدن قیس می رود برای او از مادرش می گوید که پیر و شکسته شده و سخت مشتاق دیدار فرزند است. و با قیس که او هم دلتنگ مادر است قرار می گذارد که فردا مادرش را به دیدنش ببرد. مادر قیس در این دیدار بسیار می کوشد تا قیس را به ترک بیابان و زیستن در کنار مادر دلشکسته برانگیزد. اما تلاش او هم بی حاصل است...
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است