پدر قیس، ناامید از تاثیر سخنان پرسوز و اندرزهای پدرانۀ خود، به فرزند هشدار می دهد که شاید این آخرین دیدارشان باشد. آنگاه ناگزیر او را در بیابان رها می کند و خود به قبیله برمی گردد. این روزهای جان فرسا چندان ادامه نمی یابد و «روزی اجل از کمین برون می تازد» و جان آزردۀ پدر قیس به لب می رسد و چشم از جهان فرو می بندد!
آیا قیس با شنیدن خبر مرگ پدر به خود می آید و پیش مادر برمی گردد؟
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است