دولت عشق
غزل شمارهٔ ۱۳۹۳
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیدۀ سیر است مرا جان دلیر است مرا
زَهرۀ شیر است مرا زُهرۀ تابنده شدم
گفت که دیوانه نهای لایق این خانه نهای
رفتم دیوانه شدم سلسلهبندنده شدم
گفت که سرمست نهای رو که از این دست نهای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کُشته نهای در طرب آغشته نهای
پیشِ رُخِ زندهکنش کشته و افکنده شدم
گفت که تو شمع شدی قبلۀ این جمع شدی
جمع نیام شمع نیام دود پراکنده شدم
گفت که شیخیّ و سری پیشرو و راهبری
شیخ نیام پیش نیام امر تو را بنده شدم
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بیپر و پرکنده شدم
تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم
شکر کند چرخ فلک از مَلِک و مُلک و مَلَک
کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم
زُهره بُدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم
یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم
از توام ای شهره قمر در من و در خود بنِگر
کز اثر خندۀ تو گلشن خندنده شدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان
کز رُخ آن شاهِ جهان فرّخ و فرخنده شدم
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است