• 1 سال پیش

  • 6

  • 02:14
توضیحات

دامنِ گلزار


غزل شمارۀ 379


آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم

تا برفتی ز برم صورت بیجان بودم


نه فراموشی‌ام از ذکر تو خاموش نشاند

که در اندیشۀ اوصاف تو حیران بودم


بی تو در دامن گلزار نخفتم یک شب

که نه در بادیۀ خار مغیلان بودم


زنده می‌کرد مرا دم به دم امّید وصال

ورنه دور از نظرت کشتۀ هجران بودم


به تولّای تو در آتش محنت چو خلیل

گوییا در چمنِ لاله و ریحان بودم


تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح

همه شب منتظر مرغ سَحَرخوان بودم


سعدی از جور فراقت همه روز این می‌گفت

عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads