• 1 سال پیش

  • 3

  • 04:28
توضیحات

دستِ امید


غزل شمارۀ 406


بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم

می‌روم و نمی‌رود ناقه به زیر مَحمِلم


بار بیفکنَد شتر چون برسد به منزلی

بار دل است همچنان ور به هزار منزلم


ای که مهار می‌کشی صبر کن و سبک مرو

کز طرفی تو می‌کشی وز طرفی سلاسلم


بارکشیدۀ جفا پرده‌دریدۀ هوا

راه ز پیش و دل ز پس واقعه‌ای‌ست مشکلم


معرفت قدیم را بُعد حجاب کی شود

گرچه به شخص غایبی در نظری مقابلم


آخر قصد من تویی غایت جهد و آرزو

تا نرسم ز دامنت دست امید نگسلم


ذکر تو از زبان من فکر تو از جَنان من

چون برود که رفته‌ای در رگ و در مفاصلم


مشتغل تواَم چنان کز همه چیز غایبم

مفتکر تواَم چنان کز همه خلق غافلم


سنّت عشق سعدیا ترک نمی‌دهی بلی

کی ز دلم به در رود خوی سرشته در گِلم


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads