• 1 سال پیش

  • 3

  • 03:21
توضیحات

هوای جانان


غزل شمارۀ 439


ما گدایان خیل سلطانیم

شهربند هوای جانانیم


بنده را نام خویشتن نبُوَد

هر چه ما را لقب دهند آنیم


گر برانند و گر ببخشایند

ره به جای دگر نمی‌دانیم


چون دلارام می‌زند شمشیر

سر ببازیم و رخ نگردانیم


دوستان در هوای صحبت یار

زر فشانند و ما سر افشانیم


مر خداوند عقل و دانش را

عیب ما گو مکن که نادانیم


هر گلی نو که در جهان آید

ما به عشقش هزاردستانیم


تنگ‌چشمان نظر به میوه کنند

ما تماشاکنانِ بُستانیم


تو به سیمای شخص می‌نگری

ما در آثار صُنع حیرانیم


هر چه گفتیم جز حکایت دوست

در همه عمر از آن پشیمانیم


سعدیا بی وجود صحبت یار

همه عالم به هیچ نستانیم


تَرکِ جان عزیز بتوان گفت

تَرکِ یار عزیز نتوانیم


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads