گلِ رخسار
غزل شماره 498
قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
وآبِ شیرین، چو تو در خنده و گفتار آیی
این همه جلوۀ طاووس و خرامیدن او
بار دیگر نکند گر تو به رفتار آیی
چند بار آخرت اِی دل به نصیحت گفتم
دیده بردوز نباید که گرفتار آیی
مَه چنین خوب نباشد تو مگر خورشیدی
دل چنین سخت نباشد تو مگر خارایی
گر تو صد بار بیایی به سر کُشتۀ عشق
چشم باشد مترصّد که دگربار آیی
کس نمانَد که به دیدار تو واله نشود
چون تو لُعبت ز پس پرده پدیدار آیی
دیگر اِی باد حدیث گل و سنبل نکنی
گر بر آن سنبل زلف و گل رخسار آیی
دوست دارم که کَست دوست ندارد جز من
حیف باشد که تو در خاطر اَغیار آیی
سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببَرَد
به چنین صورت و معنی که تو میآرایی
اولین نفر کامنت بزار
درخت دوستی
غزل شماره 606
...تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است