• 1 سال پیش

  • 10

  • 03:08
توضیحات

یار مهربان


غزل شماره 537


چه باز در دلت آمد که مِهر برکندی؟

چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی؟


ز حد گذشت جدایی میان ما اِی دوست

هنوز وقت نیامد که بازپیوندی؟


بُوَد که پیش تو میرم اگر مجال بُوَد

وگرنه بر سر کویت به آرزومندی


دری به روی من اِی یار مهربان بگشای

که هیچ‌کس‌ نگشاید اگر تو در بندی


مرا وَگر همه آفاق خوب‌رویانند

به هیچ روی نمی‌باشد از تو خرسندی


هزار بار بگفتم که چشم نگشایم

به روی خوب ولیکن تو چشم می‌بندی


مگر در آینه بینی وگرنه در آفاق

به هیچ خلق نپندارمت که مانندی


حدیث سعدی اگر کائنات بپسندند

به هیچ کار نیاید گرش تو نپسندی


مرا چه بندگی از دست و پای برخیزد

مگر امید به بخشایش خداوندی


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads