• 1 سال پیش

  • 9

  • 02:52
توضیحات

آهوی مُشکین


غزل شماره 596


مرا تو جان عزیزی و یار محترمی

به هر چه حُکم کنی بر وجود من حَکَمی


غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد

که مونس دل و آرام جان و دفع غمی


هزار تندی و سختی بکن که سهل بُوَد

جفای مثل تو بردن که سابقِ کرمی


ندانم از سر و پایت کدام خوبتر است

چه جای فرق که زیبا ز فرق تا قدمی


اگر هزار اَلَم دارم از تو بر دل ریش

هنوز مرهم ریشی و داروی اَلَمی


چنین‌که می‌گذری کافر و مسلمان را

نگه به توست که هم قبله‌ای و هم صنمی


چنین جمال نشاید که هر نظر بیند

مگر که نام خدا گِردِ خویشتن بدمی


نگویمت که گلی بر فراز سروِ روان

که آفتاب جهان‌تاب بر سر عَلَمی


تو مشک‌بوی سیه‌چشم را که دریابد

که همچو آهوی مُشکین از آدمی بِرَمی


کمند سعدی اگر شیر شرزه صید کند

تو در کمند نیایی که آهوی حرمی


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads