• 1 سال پیش

  • 11

  • 03:27
توضیحات

شب مشتاقان


غزل شماره 597


بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی


گر پیر مناجات است ور رند خراباتی

هر کس قلمی رفته‌ست بر وی به سرانجامی


فردا که خلایق را دیوان جزا باشد

هر کس عملی دارد من گوش به اِنعامی


ای بلبل اگر نالی من با تو همآوازم

تو عشق گلی داری من عشق گل‌اندامی


سروی به لب جویی گویند چه خوش باشد

آنان که ندیدستند سروی به لب بامی


روزی تن من بینی قربانِ سر کویش

وین عید نمی‌باشد الّا به هر ایّامی


ای در دل ریش من مهرت چو روان در تن

آخر ز دعاگویی یاد آر به دشنامی


باشد که تو خود روزی از ما خبری پرسی

ورنه که بَرَد هیهات از ما به تو پیغامی


گرچه شب مشتاقان تاریک بُوَد اما

نومید نباید بود از روشنی بامی


سعدی به لب دریا دُردانه کجا یابی؟

در کام نهنگان رو گر می‌طلبی کامی


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads