گردش ساغر
غزل شمارهٔ ۲۷۷
باغبان گر پنج روزی صحبتِ گُل بایَدَش
بر جفایِ خارِ هجران، صبرِ بلبل بایَدَش
ای دل اندر بندِ زلفش از پریشانی مَنال
مرغِ زیرک چُون به دام افتد، تحمل بایدش
رندِ عالمسوز را با مصلحتبینی چه کار
کار مُلک است آن که تدبیر و تأمّل بایدش
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش
با چنین زلف و رُخَش بادا نظربازی حرام
هر که روِی یاسمین و جَعدِ سنبل بایدش
نازها زان نرگسِ مستانهاش باید کشید
این دل شوریده، تا آن جَعد و کاکُل بایدش
ساقیا در گردشِ ساغر تعلل تا به چند؟
دور چون با عاشقان افتد، تَسَلسُل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آوازِ رود؟
عاشقِ مسکین چرا چندین تجمل بایدش؟
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است