اپیزود ۸۶: غزالۀ خورشید
غزل شمارهٔ ۴۵۷
هزار جهد بکردم که یار من باشی
مرادبخش دل بیقرار من باشی
چراغِ دیدۀ شبزندهدار من گردی
انیس خاطر اُمّیدوار من باشی
چو خسروان ملاحت به بندگان نازند
تو در میانه خداوندگار من باشی
از آن عقیق که خونیندلم ز عشوۀ او
اگر کنم گلهای غمگسار من باشی
در آن چمن که بُتان دست عاشقان گیرند
گرت ز دست برآید نگار من باشی
شبی به کلبۀ احزان عاشقان آیی
دمی انیس دل سوگوار من باشی
شود غزالۀ خورشید صید لاغر من
گر آهویی چو تو یک دم شکار من باشی
سه بوسه کز دو لبت کردهای وظیفۀ من
اگر ادا نکنی قرضدار من باشی
پمن این مراد ببینم به خود که نیم شبی
به جای اشکِ روان در کنار من باشی
من ار چه حافظ شهرم جوی نمیارزم
مگر تو از کرم خویش یار من باشی
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است