• 2 سال پیش

  • 54

  • 03:16

اپیزود ۹۱: بوی جوی مولیان، غزل شمارهٔ ۴۷۰، بدون آهنگ

پانصد غزل - بخش اول - صد غزل از دیوان غزلیات حافظ
0
توضیحات

اپیزود ۹۱: بوی جوی مولیان

غزل شمارهٔ ۴۷۰



سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی


چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو

ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی


زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت

صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی


سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چِگِل

شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی


در طریق عشق‌بازی امن و آسایش بلاست

ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی


اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست

رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی


آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست

عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی


خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم

کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی


گریۀ حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق

کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی


با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads