اپیزود ۹۲: نسیم زلف جانان
غزل شمارهٔ ۴۷۴
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور
که از هر رقعۀ دلقش هزاران بت بیفشانی
گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس بنشین گره بُگشا ز پیشانی
مَلَک در سجدۀ آدم زمین بوس تو نیّت کرد
که در حُسن تو لطفی دید بیش از حدِّ انسانی
چراغافروز چشم ما نسیم زلف جانان است
مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی
دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت
ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی
ملول از همرهان بودن طریق کاروانی نیست
بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی
خیال چنبر زلفش فریبت میدهد حافظ
نِگر تا حلقۀ اقبال ناممکن نجنبانی
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است