غریبه ای سوار بر اسب به پسر رسید و به رویش شمشیر کشید و از او دلیل پیش بینی اش را پرسید و پسر در جواب گفت که فقط نشانه ها را دیده است .سوارکار همان کیمیاگر بود که پسر بعد از این برخورد به چادرش رفت .کیمیاگر پسر را تشویق کرد که به دنبال رویایش به اهرام برود اما پسر باور پیدا کرده بود که پول کافی دارد و زنی که عاشق اوست در آن سرزمین است و جنگ قبیله ای مانع سفر است .کیمیاگر به پسر گقت همه اینها هست اما هیچکدام اهرام نیستند
اولین نفر کامنت بزار
پسر که از روی نشانه ها متوجه وقوع اتفاقاتی شده ...
پسر با دختری به نام فاطمه آشنا میشود و دل به ا...
کاروان به واحه رسید و مستقر شد .
پسر و مرد انگلیسی با خرید شتر با کاروانی به سوی...
پسر با دیدن نشانه هایی ،به تاجر پیشنهاد فروش چا...
مپسر در بازار پرسه می زند و از مردتاجر کریستال ...
پسر سفر ش را با ورود به آفریقا آغاز میکند او ...
پسر تصمیم میگیرد بهای راه دنبال کردن رویایش را...
پسر با پیرمردی عجیب برخورد میکند که حرفهای عجی...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است