توضیحات
همهی ما روزگاری دچار چیزی شبیه به رمانتیسیسم نوجوانی شدهایم. زمانی که به موسیقیهای تاریک و تلخ گوش میدادیم و اغلب با الهام گرفتن از آنها خود نیز شعرهایی مینوشتیم. شعرهایی که سالها بعد جملات پرمعنایشان، به نظرمان کودکانه و مسخره میآیند. پینک فلوید یکی از گروههای موسیقیست که اشعارش خوراک چنین دورانیست و فیلم دیوار که براساس آلبوم معروف این گروه ساخته شده است، میتواند مدتها ذهن مخاطبنش را درگیر کند. سو مروز در این مقاله تجربهی خود را از دوباره دیدن این فیلم بعد از مدتها بیان میکند. او با بررسی دو ساختار روایی پیرنگ ارسطویی و سفر قهرمان کمبل، سعی میکند تا ساختاری برای روایتی که در این فیلم بیان میشود بیابد. او براین باور است که در هنر باید گفتوگویی میان مخاطب و اثر هنری شکل بگیرد. اما در فیلم دیوار، از آنجایی که تمام تصاویر و تفسیرها به شکلی حاضر و آماده از پیش وجود دارند، به مخاطب اجازهی تفسیر داده نمیشود. همچنین چون شخصیت اصلی داستان، پینک، به شدت درونگراست به مخاطبان اجازهی درگیر شدن در داستان و احساس همدلی با او را نمیدهد.