چشمهات رو ببند به قصهها گوش بده... 💌
صدای بلندی تمام افکارم را بهم می ریزد. بوم
شبهای نزدیک به نوروز همیشه همینطور است. در عالم خودت یا صفحهای از کتاب یا گوش سپردن به ترانهای فرو رفته ای که ناگهان، بومب...! همه چیز هزار پاره می شود. ناگهان می پری، چایت از لبه استکان بیرون می جهد، کتاب در دستت جا به جا می شود و صفحه را گم می کنی. اما ترانه بی هیچ تغییری ادامه پیدا میکند...
🔹اپیزود بیستو هفتم داستان کوتاه صدای جشن
🔹نوشته ماندانا میرزاده
🔹صدا و تدوین : امین سمیعی🎧
🔹صفحه رو دنبال کنید تا داستان های جدید براتون ارسال بشه...🔹
🔹 صفحه قصه ها تلگرام @ghesse_ha1
🔹 کست باکس https://castbox.fm/va/5193205
BRAND_USER
حق
اپیزود بیست و ششم | داستانکوتاه یادداشتحسینآ...
اپیزود بیست و پنجم | شایعه!
تا...
اپیزود بیست و چهارم | چندساعت قبل...
اپیزود بیست و سوم | داستان کوتاه آقای ویلیام ...
داستانی از دل ...
اپیزود بیستویکم|داستانکوتاه "ماهدیگههمینم...
چلیک... چلیک...
زن: اه.. اینم شد عکس آخه،...
با قصه ها زندگی کن... 💌
<...
عصبی بود و با تندی قدم برمیداشت، از همان مسیر آ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است