آنیون گفت خوب خوردی ؟ خانم معلم به اونم یه جریمه نوشتنی داد. آنیون به قدری جا خورد که حتی گریه هم نکرد. خانم معلم شروع کرد به یکی یکیمون جریمه دادن . هممون می بایست یه عالمه جریمه می نوشتیم. دست آخر به ما گفت : حالا باید خودتون تصمیم بگیرید که آروم باشید یا نه . اگر بچه های خوبی باشید ، جریمه هاتون رو می بخشم.
بسیار خوب حالا حرکت نکنید. یه لبخند قشنگ بزنید تا آقا ازمون یه عکس قشنگ بگیره...
نویسنده : سامپه گوسینی
برگردان : ویدا سعادت
خوانش : ملیحه شبانیان
امروز دیگر حتما می پرسم تا کی می توانم هر روز صبح ببینمش . به چشم های سبزش نگاه کنم و هیچ نگویم.چیزی به سر کوچه نمانده است . ماشین را کنار می زنم . توی آینه نگاهی به خودم می اندازم . قرآن روی داشبورد ...
امروز دیگر حتما می پرسم تا کی می توانم هر روز صبح ...
سال 1971 بعد از میلاد مسیح سال اسپگتی بود. آن سال اسپگتی می پختم تا زندگی کنم. و زندگی می کردم تا اسپاگتی بپزم. بخاری که از قابلمه بر می خواست مایه مباهات من بود و سس گوجه فرنگی که داخل تابه قل قل می ...
سال 1971 بعد از میلاد مسیح سال اسپگتی بود. آن سال ...
یکی بود یکی نبود
برای اولین بار در زندگیشان تیتا و پدرو توانستند آزادانه نرد عشق ببازند. سال های سال مجبور بودند همه گونه احتیاط به جا آورند. مبادا کسی آن ها را ببیند. مبادا کسی به آن ها مشکوک شود. م...
یکی بود یکی نبود
برای اولین بار در زندگیشان تیتا ...
داستانی راجع به یک رابطه سرد
ساعت از 2 گذشته بود که با زنگ تلفنت از خواب پریدم. می گم ساعت 2 چون دقیقا قبل از ورداشتن گوشی تلفن به ساعت دیوار رو به روی تختخواب نگاه کردم . راستش منتظر تلفنت نبودم ....
داستانی راجع به یک رابطه سرد
ساعت از 2 گذشته بو...
مرا نفرین می کنی . در حالی که من از خداوند تقاضای صبر می کنم برای هر دویمان . می خندم از تفاوت نیتمان . کینه رفتنم را به دل می گیری در حالی که من می بخشمت که باعث شدی با پای خودم از دیار عاشقانه روزها...
مرا نفرین می کنی . در حالی که من از خداوند تقاضای ...
ژیگولو بودن تجربه عجیبیه . مخصوصا اگر ژیگولوی خوبی نباشی
خونه ما دو طبقه بود. طبقه بالا کمستاک بالدین زندگی می کرد و طبقه پایین من با دورین. خونه یه جای قشنگی توی تپه های هالیوود ساخته شده بود. زن ها...
ژیگولو بودن تجربه عجیبیه . مخصوصا اگر ژیگولوی خوبی...
کوچه ما دو سو داشت . آن سوی دیگرش جور دیگری بود. حکایت همسایه جدید، حکایتی دیگر از آن سوی کوچه ماست. آن تکه قناص حیاط گَل و گشاد خانه سرهنگ ، در نوسازی تبدیل شد به خانه ای نقلی و 45 متری . هنوز رنگ د...
کوچه ما دو سو داشت . آن سوی دیگرش جور دیگری بود. ح...
علیرضا یه اس ام اس رو برای هر سه تا دختر فرستاده بود. یه تایی توی ماشین سونیا نشسته بودن و پیتزا می خوردن . نوشته بود : بیا دوتایی به ماه نگاه کنیم . پیتزاها داغ و برشته بودن . دخترها با هر گاز دهنشون...
علیرضا یه اس ام اس رو برای هر سه تا دختر فرستاده ب...
چند بار صدای آسانسور به گوشم رسید . بالاخره رفتم کنار در آسانسور.کسی داخلش نبود. مدتیست دائم فکر می کنم تلفن زنگ می زند. گوشی را که بر می دارم صدای بوق آزاد می آید. هیچ کس پشت خط نیست و من چرا فکر می ...
چند بار صدای آسانسور به گوشم رسید . بالاخره رفتم ک...