داستانی راجع به یک رابطه سرد
ساعت از 2 گذشته بود که با زنگ تلفنت از خواب پریدم. می گم ساعت 2 چون دقیقا قبل از ورداشتن گوشی تلفن به ساعت دیوار رو به روی تختخواب نگاه کردم . راستش منتظر تلفنت نبودم . فکر نمی کردم زنگ بزنی. یه لحظه تپش قلبم زیاد شد کسی دیگه ای پای تلفن بود فقط صداش شبیه تو بود اما مثل تو با من حرف نمی زد. مثل تو سرد ، بی تفاوت ، عصبی مثل این اواخر که سرم داد می زدی ...
داستان "کسی شبیه تو"
نویسنده و خوانش : سارا آراسته
مرا نفرین می کنی . در حالی که من از خداوند تقاضای صبر می کنم برای هر دویمان . می خندم از تفاوت نیتمان . کینه رفتنم را به دل می گیری در حالی که من می بخشمت که باعث شدی با پای خودم از دیار عاشقانه روزها...
مرا نفرین می کنی . در حالی که من از خداوند تقاضای ...
ژیگولو بودن تجربه عجیبیه . مخصوصا اگر ژیگولوی خوبی نباشی
خونه ما دو طبقه بود. طبقه بالا کمستاک بالدین زندگی می کرد و طبقه پایین من با دورین. خونه یه جای قشنگی توی تپه های هالیوود ساخته شده بود. زن ها...
ژیگولو بودن تجربه عجیبیه . مخصوصا اگر ژیگولوی خوبی...
کوچه ما دو سو داشت . آن سوی دیگرش جور دیگری بود. حکایت همسایه جدید، حکایتی دیگر از آن سوی کوچه ماست. آن تکه قناص حیاط گَل و گشاد خانه سرهنگ ، در نوسازی تبدیل شد به خانه ای نقلی و 45 متری . هنوز رنگ د...
کوچه ما دو سو داشت . آن سوی دیگرش جور دیگری بود. ح...
علیرضا یه اس ام اس رو برای هر سه تا دختر فرستاده بود. یه تایی توی ماشین سونیا نشسته بودن و پیتزا می خوردن . نوشته بود : بیا دوتایی به ماه نگاه کنیم . پیتزاها داغ و برشته بودن . دخترها با هر گاز دهنشون...
علیرضا یه اس ام اس رو برای هر سه تا دختر فرستاده ب...
چند بار صدای آسانسور به گوشم رسید . بالاخره رفتم کنار در آسانسور.کسی داخلش نبود. مدتیست دائم فکر می کنم تلفن زنگ می زند. گوشی را که بر می دارم صدای بوق آزاد می آید. هیچ کس پشت خط نیست و من چرا فکر می ...
چند بار صدای آسانسور به گوشم رسید . بالاخره رفتم ک...
یادم نیست چند سال پیش بود شاید 15 یا 20 سال پیش . من توی خونم نشسته بودم . یک شب گرم تابستونی کسل کننده از خونه زدم بیرون و اومدم توی خیابون. از وقت شام گذشته بود و بیشتر مردم توی خونه هاشون نشسته بود...
یادم نیست چند سال پیش بود شاید 15 یا 20 سال پیش . ...
مرد مرده بود افتاده بود کنار پیاده رو . مردم جمع شده بودند دورش. گفت بیا بریم . ایستادم . آستینم را کشید که بیا برویم . ماندم .
مردم جمع شده بودند. کسی گفت یکی زنگ بزنه به پلیس . کسی زنگ نزد. چند نف...
مرد مرده بود افتاده بود کنار پیاده رو . مردم جمع ش...
فایل صوتی که خواهید شنید داستانی است جنایی از گفتگوی مردی بازرس با خانمی که با مادر سالخورده اش زندگی می کند و مادرش مستمری از دولت دریافت می کند و مامور بازرس برای بررسی حال مادر سالخورده به آنجا رف...
فایل صوتی که خواهید شنید داستانی است جنایی از گفت...
عزیز من خوشبختی نامه ای نیست که یک روز نامه رسانی زنگ در خانه ات را بزند و آن را به دست های منتظر تو بسپارد .
خوشبختی ساختن عروسک کوچکی است از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر به همین سادگی. به خدا به همین س...
عزیز من خوشبختی نامه ای نیست که یک روز نامه رسانی ...