• 7 سال پیش

  • 2.6K

  • 06:41

مرد مرده افتاده بود کنار پیاده رو

داستان شب
2
توضیحات
مرد مرده بود افتاده بود کنار پیاده رو . مردم جمع شده بودند دورش. گفت بیا بریم . ایستادم . آستینم را کشید که بیا برویم . ماندم . مردم جمع شده بودند. کسی گفت یکی زنگ بزنه به پلیس . کسی زنگ نزد. چند نفری رفتند. چند نفری ماندند.آستینم را کشید . راه افتادیم . سر کوچه که رسیدیم گفت پیاده بریم . گفتم نه هوا گرمه عرق می کنم ... داستان "مرد مُرده افتاده بود کنار پیاده رو" نویسنده : کاوه اویسی خوانش : احمد تجویدی

shenoto-ads
shenoto-ads