توضیحات

این بخش از «ابله محله» کریستین بوبن یکی از نمونه‌های روشنِ نگاه شاعرانه و هستی‌شناسانه‌ی او به «تماشا»، «تماس» و «شکنندگی معنا»ست. در این قطعه، بوبن می‌گوید: زندگی در لطافت است، نه در قدرت معنا در لمس نیست، در فاصله است انسان با چیزهایی تعریف می‌شود که از او جدا می‌شوند:لبخند، نگاه، اثر، ارتعاش این متن بیش از آن‌که «درباره‌ی حلزون یا لبخند» باشد، درباره‌ی نحوه‌ی درست نزدیک‌شدن به جهان است.

۱. تماشا به‌مثابه شیوه‌ی بودن در جهان: راوی ساعت‌ها به جانوران کوچک (حلزون‌ها) خیره می‌شود؛ نه برای شناخت علمی، بلکه برای بودن با آن‌ها. تماشا در این‌جا یک کنش فعال و اخلاقی است: نوعی احترام به ریتم کند جهان،‌پذیرش این‌که همه‌چیز برای دیده‌شدن عجله ندارد. بوبن در برابر جهانِ پرسرعت، «کندیِ کودکانه» را ارزش می‌گذارد؛ همان کیفیتی که در سال‌های کودکیِ راوی وجود داشته است.

۲. لمس؛ مرز ظریف میان کنجکاوی و ویرانی : تماس انگشت با شاخک‌های حلزون باعث عقب‌نشینی آن‌ها می‌شود. این صحنه استعاره‌ای است از آسیب‌پذیری موجودات لطیف در برابر حتی مهربان‌ترین کنجکاوی‌ها. لمس = دخالت نگاه = احترام بوبن به‌نرمی هشدار می‌دهد: حتی عشق، اگر فاصله را رعایت نکند، می‌تواند مخرب باشد.

۳. منفذ تنفسی حلزون و قیاس با انسان: اشاره به منفذ تنفس حلزون‌ها، ناگهان متن را از توصیف طبیعت به فلسفه می‌برد.قیاس لبخند انسان با این منفذ، بسیار کلیدی است: لبخند چیزی جسمانی نیست اما مرز میان درون و بیرون انسان است نشانه‌ای از حیات، حتی پس از مرگ اینجا لبخند به اثر باقی‌مانده‌ی زندگی بدل می‌شود، نه خود زندگی.

۴. لبخند؛ ارتعاشی که می‌گریزد بوبن لبخند را «ارتعاش» می‌نامد؛ چیزی ناپایدار، گذرا، و دقیقاً به همین دلیل ارزشمند. لبخند: لحظه‌ای ظاهر می‌شود سپس از چهره جدا می‌شود و در فاصله، معنا می‌سازد این نگاه، کاملاً ضدّ روان‌شناسیِ توضیح‌محور است؛ بوبن معنا را در فاصله و غیاب می‌جوید، نه در تحلیل.

۵۵. مرگ، زمین و تفاوت انسان: مقایسه‌ی مرگ نهنگ و انسان، ظاهراً ساده اما عمیق است: نهنگ در عنصر خود می‌میردانسان روی زمین می‌افتد؛ بی‌پناه، جداشده و این «افتادن» است که چهره را معنادار می‌کند.

چهره، محل بروز همان لبخندِ ناپیداست؛ جایی که پس از رفتنِ انسان، چیزی هنوز پرواز می‌کند.


با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads