غزلیات حافظ - غزل 43
کُنون که بر کفِ گُل، جامِ بادهٔ صاف است
به صد هزار زبان، بلبلش در اوصاف است
بخواه دَفْتَرِ اَشعار و راهِ صَحرا گیر
چه وَقْتِ مدرسه و بَحْثِ کَشْفِ کَشّاف است؟
بِبُر ز خَلق و ز عَنقا، قیاسِ کار بگیر
که صیتِ گوشهنشینان، زِ قاف تا قاف است
فقیهِ مدرسه، دی، مَسْت بود و فَتوی داد
که مِی، حَرام ولی بِهْ ز مالِ اوقاف است
به دُرد و صاف، تو را حُکْم نیست خوش دَرکَش
که هرچه ساقیِ ما کَرْد عِیْنِ اَلطاف است
حَدیثِ مُدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایتِ زَردوز و بوریاباف است
خموش «حافظ» و این نکتههایِ چونِ زَرِ سُرخ
نگاه دار که قلّابِ شهر، صَرّاف است
با صدای : صفیه اصلانی (صفا)
https://instagram.com/safa_aslani
انتشار:
اولین نفر کامنت بزار
غزلیات حافظ - غزل 42
صَحنِ بُ...
غزلیات حافظ - غزل 41
حالِ دل ب...
غزلیات حافظ - غزل 40
اگر چه با...
غزلیات حافظ - غزل 39
اَلْمِنّ...
غزلیات حافظ - غزل 38
باغِ مرا ...
غزلیات حافظ - غزل 37
بی مِهرِ ...
غزلیات حافظ - غزل 36
تا سرِ ز...
غزلیات حافظ - غزل 35
بیا که ق...
غزلیات حافظ - غزل 34
برو به ک...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است