• 1 روز پیش

  • 23

  • 02:17

غزلیات حافظ - غزل 37 - بی مهرِ رخت روزِ مرا نور نماندست

آوای صفا ( خوانش کامل دیوان حافظ )
0
توضیحات

غزلیات حافظ - غزل 37


بی مِهرِ رُخَت روزِ مرا نور نماندست

وز عمر، مرا جز شبِ دیجور نماندست


صبر است مرا چارهٔ هجرانِ تو لیکن

چون صبر توان کرد که مقدور نماندست؟


هنگامِ وداعِ تو ز بس گریه که کردم

دور از رخِ تو، چشمِ مرا نور نماندست


می‌رفت خیالِ تو ز چشمِ من و می‌گفت

هیهات از این گوشه که معمور نماندست


وصلِ تو اَجَل را ز سرم دور همی‌داشت

از دولتِ هجرِ تو کنون دور نماندست


نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید

دور از رُخَت این خستهٔ مهجور نماندست


من بعد چه سود ار قدمی رنجه کند دوست

کز جان رمقی در تن رنجور نماندست


در هِجرِ تو گر چشمِ مرا آبِ نماند

گو خونِ جگر ریز که معذور نماندست


حافظ، ز غم از گریه نپرداخت به خنده

ماتم زده را داعیهٔ سور نماندست


با صدای : صفیه اصلانی (صفا)

https://instagram.com/safa_aslani


انتشار:

wecast.ir


با صدای
صفیه اصلانی (صفا)

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads