
توضیحات
نامه زنی به شوهر الکلی اش نوشته است حالا از شب تا صبح بنشین به قول خودت آب حیات بزن . رفیعی و بنان گوش کن و مزخرف بنویس . زن و بچه می خواهی چه کار ؟ ما هم بالاخره یه خاکی به سرمان می ریزیم. کی میداند از مردی فقط بوی تن مردها را داری . از خرج و برج خانه که خبر نداری ! داری ؟! ... داستان "یک کاف بی سرکش" نویسنده : سعید عباس پور خوانش : پگاه عباس پور
برچسب ها:
# داستان شب # سعید عباس پور # کاف بی سرکش # زن # شوهر # نامه # زندان
گویندگان:
پگاه عباس پور
تاریخ انتشار:
3 سال پیش
بر اساس علاقهی شما
شنیدنی های این کانال

نظرات
نظری ثبت نشده است
برای ارسال نظر ابتدا باید وارد حساب کاربری خود شوید.