• 6 سال پیش

  • 2.0K

  • 20:43

در کمال پرتقال

داستان شب
1
1
3

در کمال پرتقال

داستان شب
  • 20:43

  • 2.0K

  • 6 سال پیش

توضیحات
• S1(8:34) یک شب با گریه مادرم از خواب بیدار شدم از لای در پدر را دیدم که به مادرم می گفت. معطل نشو! روی میز یک کارد بود. همان که مادرم با آن گوشت تکه می کرد. بعد پدرم چرخید و تقریبا به نجوا رو به مادرم گفت : قاچم کن! مادرم گریه می کرد و پدرم با اندوهی غیرقابل وصف از او می خواست قاچش کند. آن هم به دو قسمت مساوی. بعد نظرش عوض شد و گفت : نه . 4 تکه ام کن ! نمی دانم آن دو تکه اضافی سهم که بود! ... داستان "در کمال پرتقال" نویسنده : هادی کیکاوسی خوانش : غزال صداقت

shenoto-ads
shenoto-ads