پرنده در قفس نمیتواند از خودش رها شود...
شعر ماهیتش چیست همین نگاه ساده...
نگهبانان شهر را من خبر کردم ...
فکرکردن عاقبت کاری به دستم میدهد...
غمی دارم نهادیده، نهالش در دلم خشکید...
انگار نه انگار، شتر دیدی ندیدی
چرب زبانی میکند انسان بی منزل ولی...
اندکی میگذرد از همان فاصله که من تورا میدیدم......
غزل را با همه اصرارهایش ول نکردم...
ز باغ زندگی هر روز برایت سیب می چینم....
میبوسمت از راه دور حتی اگر هم مشکل است...
تیرم به سنگ خورد و دلم تاب نیاورد...
دستان تو را تیشهی فرهاد چنین کرد...
تو مرا یاد ندادی که چه تقدیر من است...
گاه و بی گاه دلم خانه تکانی میکند...
او مرا با یک تلنگر آشنا خواهد کرد...
این گدایان چون گدایی را برای خود فضیلت میکنند.....
دیدن از فرط ندیدن، عاقبت مأیوس شد...
حکایتی شیرین از آن مرد هوسباز است...
دیوانه و دیوانه و دیوانه ترینم ...
سیاست چیست؟ سوالم بود ز یک چوپان...
جهان حاضر نبود از من پذیرایی کند...
همانند گلی که موقع چیدن تماشا میکنی...
سرتا به پای تو را هم طلا کنم...
من را گذر نباشد از درد این دوراهی...
دلم به خواهش عقلم جواب منفی داد...
آخرین دیدار من را با خودم تصویر کرد...
خدایا داد و بیداد از هزاران ناله و فریاد...
گریه معنی نگردیم ما برای هم چرا...
تو هواخواه منی عشق بفرما بنشین...
اگر خواهی که دنیا را به دست آری...
دو هدف داشت همان سوی نگاهت...
مانعی نیست اگر در دل تو راه ندارم...
چشم چرانی سحرگاه مرا یادت هست؟!؟
با قید قرعه بارها نامم در آمد...
محکوم به حبس ابدم
دل چه بخواهد چه نخواهد...
از درونم یک غزل شعر کهن آورده ام...
من آن کاجم که بیهوده سزاوار خراشش شد...
حواست باشد اینبارم برایت سخت می بارم...
خیال خام من پخته اگر میشد، چه ها میشد...
آهی کشید آینه مویم سپید شد...
شهادت می دهد ایوان که بر پشتش نسیمی را به صحرا ...
نگاه آینه به تو است و هرنگاه حکمی دارد ...
سفره ی دل را برای هرکسی وا می کنی
آنچه خ...
عقده هایم مانع رفتن به سوی جنگ شد...
کمیاب ترین عشق میان نفسم هست...
دیدار دو لب بر در میخانه حرام است...
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا -به جز من هر کسی باشد دهد روح و تن و پا را -ولی افسوس میدانم که من را لایقت چون نیست - شوم شمعی بلندپرواز و می سوزم تماشا را...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است