داستان از اونجا آغاز میشه که پادشاهِ ستمگرِ بیزاد و رود، آرزومنده که یک فرزندی گیرش بیاد. وقتی که گیرش میآد میفهمه که ای دل غافل عجب آرزوی احمقانهای کرده. چرا؟ گوش کنید خودتون میفهمید. این داستان شباهت اندکی با داستانهایی داره که شاهزادهای طی گذر از مراحلی از پوست حیوانی خودش خارج میشه. پادکست قصههای ایرانی را علاوه بر شنوتو میتوانید در آیتونز (اپل پادکست)، گوگل پادکست، کست باکس با جستجوی نام قصههای ایرانی دنبال کنید. انتقادات و پیشنهادات خودتون رو از طریق پست الکترونیک mehr.tlib@gmail.com به گوش ما برسونید.
اولین نفر کامنت بزار
داستان خانوادهای است که اموراتشان با دزدی و را...
داستان دربارۀ انتخاب است. شما انتخاب میکنید که...
این قصه درباره گوهر تغییر ناپذیر انسان است. اما...
این داستان از کتاب افسانههای ایرانی بازنویسی م...
این داستان تقابل انسان است با موجودی و دیوی قدر...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است