توضیحات
بعضی زندگیها ارزش زیستن دارند، چون پر از «راه حل»اند؛ همان چیزی که فکر میکنیم از دنیای ما رخت بربسته است یا حتی آنقدر سخت و ناممکن میدانیماش که دورتر و دیرتر از هر «اتفاق»ای تصورش میکنیم. در همین آشوبِ زمانه و در همین سیلِ اتفاقاتِ پریشان، راهحلها بهگونهای «مرموز» در همین جهانِ ظاهراً بهپایانرسیده، نهفته است. منتظر چه هستیم؟
گاهی یک «جابهجایی»ِ ساده، یعن همین پیشامدِ مکررِ روزمره، سرآغازِ یک «اتفاق»، یک «حرکت» و چهبسا یک «جابهجایی»ِ بزرگ و اساسی میشود. همهچیز در حالِ تغییر و دگرگونیست، بهخصوص احوالاتِ ما در همین روزگارِ عجیب و در همین روزهای سخت. اما زندگی، همیشه و در همۀ دورانها، واقعیتی ادامهدار است و رو به جلو. میشود با اتکا به همین واقعیت، از این جابهجاییها و تغییرات نترسید و خود را همیشه آمادۀ حرکتی جدید و سرآغازی نو کرد. شاید فکر کنیم همۀ اینها شعارهایی «انگیزشی» بیش نیست که در کتابهای خودیاری به وفور یافت میشود. اما در قسمتِ سیوششمِ مدریکتاکس، ما شاهد یک روایتِ «زنده» و بیادعا از همین شکل از زندگی هستیم، هدیه هاشمی، بانوی هنرمندِ عروسکساز، که طراحی و ساختِ عروسکِ محبوبِ «جنابخان» را در کارنامهاش دارد، راوی داستانِ این زندگیست...