• 3 سال پیش

  • 41

  • 04:52

مرد دهاتی

رادیو شیرازی
0
توضیحات
غروب سیزده‌به‌در بود و بارون می‌بارید. هوا داشت گرگ‌و‌میش می‌شد. من بودم و یه‌ لباس نازک کهنه توی این هوای سرد. ماشین‌ها یکی آروم و یکی تند از کنارم رد می‌شدند. یکی‌ دوتاشون آب‌و‌گِلی که کنار خیابان جمع شده بود رو پاشیدند روی من. ناراحت نشدم. نباید ناراحت می‌شدم؛ چون من رو نمی‌شناختند

با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads