دلیل دل خوشیهایم! چه بغرنج است دنیایم!
به یک پلک تو می بخشم تمام روز و شبها را
که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تبها را
بخوان! با لهجهات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پر کن به هم نگذار لبها را
به دست آور دل من را چه کارت با دل مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را
دلیل دل خوشیهایم! چه بغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟ ... نمی فهمم سببها را
بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم
که دارم یاد می گیرم زبان باادبها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقبها را
اولین نفر کامنت بزار
دنیای مر...
من بی تو سرد و
مرا غم تو می کشد <...
خدا کند <...
گرمی
من نارون صاعقهخور...
من
عشق قلیانیست با ط...
بغض جانک...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است