بغض بیفریاد من راه نفس را بسته است
در جنونی که مجال گفتگو از دست رفت
پیش چشمم لحظه لحظه آرزو از دست رفت
ماندهام در ابتدای جادۀ تنهاییام
در دل تاریکیِ شب جستجو از دست رفت
بغض بیفریاد من راه نفس را بسته است
بازتاب نالههایم در گلو از دست رفت
تشنهام یک جرعۀ آب عطشناکم دهید
آن شراب هفت ساله در سبو از دست رفت
نقش داغ تهمتی خوردهست بر پیشانیام
در هوای یوسف دل، آبرو از دست رفت
حضرت چشمم وضو با اشک های من گرفت
صبر و ایمانم به هنگام وضو از دست رفت
تا که یحیایی بر آید جانب تعمید من
یک مسیحا بر صلیب پیش رو از دست رفت
در سماع آخرینم تا که دست افشان شدم
رقص مولاناییام بی هایوهو از دست رفت
اولین نفر کامنت بزار
تارهای ن...
من
شب است ب...
اشک میف...
ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﮔـﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ ﺍ...
قراری خیس
سرخ یا سبز؟ سبز یا...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است