شب است بی تو در این کوچههای بارانی
سفر بهانه خوبی برای رفتن نیست
نخواه اشک نریزم دلم که آهن نیست
نگو بزرگ شدم گریه کار کوچکهاست
زنی که اشک نریزد قبول کن، زن نیست!
خبر رسیده که جای تو راحت است آنجا
قرار نیست خبرها همیشه… اصلن نیست!
شب است بی تو در این کوچههای بارانی
و پلک پنجره ای در تب پریدن نیست
حسود نیستم اما خودت ببین حتی
چراغ خانه مهتاب بی تو روشن نیست
مرا ببخش اگر گریه می کنم وقتی
نوشتهای که که غزل جای گریه کردن نیست
زنی که فال مرا می گرفت امشب گفت
پرنده فکر عبور است فکر ماندن نیست!
اولین نفر کامنت بزار
اشک میف...
ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﮔـﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ ﺍ...
قراری خیس
سرخ یا سبز؟ سبز یا...
ای آمدنت ...
بی شبهه آفریده تو ...
به دست باد
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است