قُل قُلِ بیپایان قصه و خیابافی و جریان. یاد میگیری بوها را. زنان را که تا پیش از این فقط میشد همسرت باشند یا در فیلمی چیزی باشند حال در بلوار میتوانی برای مدتی نامعلوم نگاه کنی. نگاهی که با رفتنشان پشت نفر دیگر یا درختی، میلهای چیزی متوقف میشود و این توقف، گاهی برای تمام عمرت طول میکشد چرا که اصلاَ دوباره نمیتوانی بیابیش. نمیبینش و شبت به فنا میرود و گر میگیری. شاید فردا شبش بروی همانجا تا دوباره بازیابیش، اما آن زن، آن لحظه را باز نمیتوانی یافت. یاد میگیری لحظه را. هیچ کس به قدر این سوژه لحظه برایش مسئلهدار نمیشود، زیر پایش خالی نمیشود.
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
#تاریخنگاری_شکست_خوردگان #پادکست #رویرت-والزر #والزر #نیچه #حسن_مرتضوی #بودلر #نقاش_زندگی_مدرن #پرسه_زن #ایلیاتیگری #پدیدهشناسی #دلوز #ژیل_دلوز #فلانور #دون_ژوان
اولین نفر کامنت بزار
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
...
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
...
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
تونل توحید د...
📝 متن و روایت: مختار فرورش
وقتی با بال...
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
«چرا ف...
📝 متن و روایت: الینا الله بیگی
میگویند...
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
...
📝 متن و روایت: زهرا
گذشته زیبا بود و شک...
یه شلنگ گاز که با کلی التماس و تمنا از همسایه گ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است