یه شلنگ گاز که با کلی التماس و تمنا از همسایه گرفته بود و بهش یک گاز تک شعله که وسط اتاق روی یه تیکه سنگ وصل بود و روی شعله ی گاز یه پیت حلبی بزرگ خالی که بدنه اش رو سوراخ سوراخ کرده بود و شعله های گاز از داخلش رد میشد و نهایت تا شعاع دومتریش رو گرم میکرد و همزمان سقف اتاق رو سیاه و دوده میکرد. دراز که می کشیدی انگار داری به سقف جهنم نگاه میکنی و قُمَندان هرروز صبح که چشمهاش رو باز میکرد اولین چیزی که میدید سقف سیاه اتاقش بود تا به محض اینکه از خواب پامیشه یادش بیوفته کجاست و چیکار میکنه.
📝 متن و روایت: مرتضی مهدینژاد
#تاریخنگاری_شکست_خوردگان #پادکست#افغانستان #طالبان # کارگر # زندگی_کارگری #پناهچو #جنگ #جنگ_افغانستان
اولین نفر کامنت بزار
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
...
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
...
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
تونل توحید د...
📝 متن و روایت: مختار فرورش
وقتی با بال...
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
«چرا ف...
📝 متن و روایت: الینا الله بیگی
میگویند...
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
...
📝 متن و روایت: زهرا
گذشته زیبا بود و شک...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است