دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم
نیست در کس کرم و وقت طرب میگذرد
چاره آن است که سجاده به مِی بفروشیم
خوش هواییست فرحبخش خدایا بفرست
نازنینی که به رویش مِی گلگون نوشیم
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم؟
گل به جوش آمد و از مِی نزدیمش آبی
لاجرم زآتش حرمان و هوس میجوشیم
میکشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بیمطرب و مِی مدهوشیم
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در مُوسم گل خاموشیم
اولین نفر کامنت بزار
گر من از باغِ تو یک میوه بچینم چه شود؟
...
گرچه بر واعظِ شهر این سخن آسان نشود
تا ...
ساقی حدیثِ سرو و گل و لاله میرود
وین ب...
خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است
چون...
خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است
چون...
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ...
ای بیخبر بکوش که صاحبخبر شوی
تا راهرو...
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
شطح و ...
در همه دِیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است