دیدار اتفاقی دو همکلاسی و رفیق قدیمی توی شهربازی همراه بچه هاشون باعث زنده شدن خاطرات و سفری نوستالژیک به دهه هشتاد میشه جایی که ماجراجویی ترسناک و عجیب و عشقی ناکام میون خاطرات دفن شده!
☠️
برای دسترسی به اپیزودهای بیشتر ، به کانال یوتیوب سرگیجه مراجعه کنید.
☠️
همچنین برای دانلود آهنگهای پادکست به کانال تلگرام مراجعه کنید.
.
برای حمایت از سرگیجه و ادامه دار شدن این مسیر، لایک و کامنت و در صورتی که لبخند روی لبتون نشست برای دوستاتتون یا توی صفحات مجازی به اشتراک بگذارید❤️
اولین نفر کامنت بزار
داستان در مورد پیرمرد تنهایی در سال هفت...
شب از حادثه کام میگرفت ، باران هم نمک ب...
داستان در مورد داود چوپان جوانیست که بط...
داستانی متفاوت برگرفته از روایتی واقعی ...
داستان در رابطه با پیرمردی عجیب و قصاب ...
داستان در مورد کاراگاه بهزاد و دستیارش کامی در ...
داستان در روز تولد 27 سالگی شهباز میگذر...
داستان در شبی بارانی و عجیب یک روز قبل ...
دامون مرد جوانی که از قضا غریق نجات است...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است