داستان کوتاه طلب آمرزش نوشته صادق هدایت از مجموعه ی سه قطره خون در سال ۱۳۱۱ منتشر شد. داستان با توصیفهای هدایت از بیابان آغاز میشود. پس از آن بخشی از زندگی عزیزآقا را از زبان خودش میخوانیم. او که در آغاز با شوهرش (گداعلی) زندگی خوبی داشتهاست، به دلیل بچهدار نشدن، و به خواست شوهرش، مقدمهٔ ازدواج او و خدیجه را فراهم میکند. حسادت او نیز از همین جا آغاز میشود. عزیزآقا دو فرزند پسر هوویش و سپس خودِ او را میکشد. او اکنون برای طلب آمرزش همراه با پسر هوویش که او را ننه صدا میکند، به سفر زیارتی آمدهاست.
صدای چاووش ها: مجید غفارنیا
از همین صدا بشنوید:
افسانه ی هزار و یک شب:
گلستان سعدی:
اولین نفر کامنت بزار
روزه ات را ب...
داستان کوتاه کباب غاز برای خیلی از ایرانی ها دا...
همه مردم ما برای عزا و غم اهتمام بیشتری دارند، ...
داستان...
هنوز سه ت...
پیر مرد سر زنده ای همسر خود را خطاب قرار می دهد...
نه، نه، ا...
حاجی مراد، بعد از آوارگی در کشور غریب خودش را ب...
در داستان...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است