هشام چند روزی بود که میخواست برایش قصه آن روزها را تعریف کنم. روزهایی که چشمهایم...
برایش شرط گذاشتم. گفتم قصه را به شرطی برایت تعریف میکنم که برایم دو نهال زیتون بیاوری. پسرک یک روز تمام دنبال آن نهالها بود. میگفت در تمام دنیا فقط شما دوتایید که برایتان هر کاری انجام میدهم، یکی تو و یکی هم فلسطین.
رادیو غزه روایت زندگی و مقاومت مردم غزه
فصل دوم تلک القضیه
اپیزود چهارم: جِده!
به روایت: فرشته سادات عطایی
با صدای فاطمه میاحی
بر اساس طرحی از فواد عبدالعلی پور
اولین نفر کامنت بزار
راست میگفتن؛ چشمهای خواهرم خیلی قشنگه. مامان ی...
حول و حوش ساعت هفت به چادر میروم. ماه که قد میک...
🔅 سیگار بعدی را روشن ...
او هنگامی که زنده بود ما را یاری داد و مقدسات م...
از مدرسه فاصله چندانی نگرفته بودیم که صدای انفج...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است