غزل نمره ۰۲۷
مفعولُ مفاعیلن مفعول مفاعیلن
در دير مغان آمد يارم قدحی در دست
مست از می و ميخواران از نرگس مستش مست
در نعل سمند او شکل مه نو پيدا
وز قد بلند او بالای صنوبر پست
آخر به (ز) چه گويم هست از خود خبرم چون نيست
وز بهر چه گويم نيست با وی نظرم چون هست
شمع دل دمسازان (دمسازم) بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست
گر غاليه خوش بو شد در گيسوی او پيچيد
ور وسمه کمانکش گشت در ابروی او پيوست
بازآی که بازآيد عمر شده حافظ
هر چند که نايد (نیاید) باز تيری که بشد از شست
اولین نفر کامنت بزار
غزل شماره ۰۲۶
زلفآشفته و خوی...
غزل شماره ۰۲۵
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل...
غزل شماره ۰۲۴
مطلب طاعت و پيمان و صلاح از...
خيال روی تو در هر طريق همره ماست
...چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخنشنا...
دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست ...
روزه يک سو شد و عيد آمد و دلها برخاست
می...
ای نسيم سحر آرامگه يار کجاست
<...ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
وان ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است