• 8 ماه پیش

  • 27

  • 02:51
توضیحات

گلشنِ دیدار


غزل شمارهٔ ۲۳۳۳


این کیست چنین مست ز خَمّار رسیده

یا یار بُوَد یا ز برِ یار رسیده


یا شاهد جان باشد روبند گشاده

یا یوسف مصری‌ست ز بازار رسیده


یا زُهره و ماه است درآمیخته با هم

یا سرو روان است ز گلزار رسیده


یا چشمۀ خضر است روان گشته بدین سو

یا تُرک خوش ماست ز بُلغار رسیده


یا برق کله گوشۀ خاقان شکاری‌ست

اندر طلب آهوی تاتار رسیده


یا ساقی دریادل ما بزم نهاده‌ست

یا نُقل و شِکرهاست به قنطار رسیده


یا صورت غیب است که جانِ همه جان‌هاست

یا مشعله از عالم انوار رسیده


شاه پریان بین ز سلیمان پیمبر

اندر طلب هدهد طیّار رسیده


خوبان جهان از پی او جیب دریده

قاضیِّ خرد بی‌دل و دستار رسیده 


وز بهر دیَت‌دادنِ هر زنده که او کشت

همیان زر آورده به ایثار رسیده


اول دیَت خون تو جامی‌ست به دستش

درکش که رحیق است ز اسرار رسیده  


خاموش کن ای خاسر، انسانِ لَفی خُسر

از گلشن دیدار به گفتار رسیده


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads