در این شبهای بارانی ، در این شبهای پاییزی دلم از درد میگرید
نمیدانم چرا باران که میبارد هوای سینهام را حسرتی جانکاه میگیرد
میان کوچهها امشب صدایی نیست
مگر این چک چک باران پاییزی که آویزد به آهنگ قدمهایم
همین دیروز بود انگار تمام سینهام لبریز غوغا بود
دلم در سینهام گویی نمیگنجید و چشمانم به شوق دیدنش چون موج میلرزید
میان کوچهها امشب صدایی نیست صدایی نیست
به جز آواز غمگینی که میخواند خداوندا خداوندا خداوندا دلم تنهاست
(فریدون فراهانی )
اولین نفر کامنت بزار
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در ا...
بارانی که روزها بالای شهر ایستاده بود عاقبت با...
از عمر همیشه حاصلم پاییز است/
انگار که در...
از غم خبری نبود اگر عشق نبود/دل بود ولی چه سود ...
معنای زنده بودن من ، با تو بودن است..
نزد...
در اپیزود پانزدهم خواهید شنید :
باید باور کنیم تنهایی تلخ ترین بلای بودن نیست /...
در پس درهای شیشهای رویاها /
در مرداب بی ...
وقتی دلم تنگ می شود همه ی ابرهای عالم می آیند...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است