شاه نعمت الله ولی
(ترجیعبند: بند 4 از 9)
ترک سرمست چون کمان برداشت
هر کَسَش دید، دل ز جان برداشت
در گمان بودم از خیالِ میانْش
چون کمر بست این گمان برداشت
گفتم ای خسرو وفاداران
قدمی چند می توان برداشت
به گلستان خرام تا با تو
من بیدل کنم ز جان برداشت
در چمن رفت و همچو گل بشکفت
رنگِ خوبی ز ارغوان برداشت
در زمان چون که مست شد ساقی
شیشه را مهر از دهان برداشت
باده چون گرم شد به صیقل روی
زنگ ز آئینة روان برداشت
هر کدورت که داشت دل از درد
درد او آمد از میان برداشت
باده از حلق شیشهٔ صافی
دم به دم ناله و فغان برداشت
که سراسر جهان و هرچه در اوست
عکس یک پرتوی است از رخ دوست
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا – قسمت چهاردهم | قسمت پانزدهم | قسمت شانزدهم
شبکه های اجتماعی : اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
اولین نفر کامنت بزار
شاه نعمت الله ولی
عراقی
حسن پوش...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است