شاه نعمت الله ولی
(ترجیعبند: بند 2 از 9)
شاهدی از دکان باده فروش
به رهی می گذشت سرخوش دوش
حلقهٔ بندگی پیر مغان
کرده چون در عاشقی درگوش
بسته زُنار همچو ترسایان
جام بر دست و طیلسان بر دوش
گفتم ای دستگیر مخموران
از کجا می رسی چنین مدهوش
جام گیتی نمای با من داد
گفت از این باده جرعه ای کن نوش
گفتم این باده از پیالهٔ کیست
لب به دندان گرفت و گفت خموش
گر تو خواهی که تا شوی محرم
در خرابات راز را می پوش
تا که از پیر دیر پرسیدم
که ز سودای کیست این همه جوش
هیچ کس زین حدیث لب نگشود
ناگهان چنگ برکشید خروش
که سراسر جهان و هرچه در اوست
عکس یک پرتوی است از رخ دوست
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا – قسمت چهاردهم | قسمت پانزدهم | قسمت شانزدهم
شبکه های اجتماعی : اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
اولین نفر کامنت بزار
عراقی
حسن پوش...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است